آرشاآرشا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

آرشا پادشاه زندگی ما

خبرای جدید بعد از چند وقت

1390/6/17 15:03
نویسنده : مامان فهیمه
290 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

سلام مامانی من اومدم گلم

 امروز ١٧ شهریور و الان ٢ هفته است که مامان خیلی گرفتار بود خیلی. نتونستم یه سری به وبلاگت بزنمو بگم که .............

مهد رفتن آرشا مبارک مبارک

گلم شنبه دقیقا ٢ هفته قبل خاله فرشته پرستاری که قرار شد بیاد تو مهد از آرشا جون نگه داری کنه وای ی ی ی ی خیلی مهربون هم سن خودم مامانی از گلم خوب نگه داری می کنه.

هورا آرشا هر روز می ره پیش دوستاش تو مهد ستارگان روز اول یه کم  ناراحت بودی فقط ناراحت گلم

 ولی الا دیگه دوست داری اونجارو گلم. عمر مامان تا می ریم می خنده و می ره بغل خاله فرشته .

 

 مامان دیگه خیالش راحت که عزیزش هر روز میره مهد

 

خوشحال ولی دلواپس آرشا هر روز ناراحت غمگین و دلتنگ گلم و تنها کاری که میتونم انجام بدم اینه که من اینجا سر کار دعا می کنم که گلم صحیح و سالم و تندرست باشه

خدایا آرشا رو برای من و حسن جون حفظ کن.

 

آمین

Orkut Scraps - Angels

خدایا آرشا من همیشه خوب باشه و  دیگه مریض نشه

آرشا من برای اولین بار مریض شد خدا من چه کار کنه که آرشا مریض نشه خدایا منو ببخش اگه باعث شدم آرشا مریض بشه سه شنبه هفته پیش بود که شب خونه بابا حسن بودیم که یه باره دیدم آرشا حالش بد شد گفتم شاید زیاد خورده مونده روی دلش ولی فرداشم حالش بد بود روز عید فطر بودو همه تعطیل قرار بود آخر هفته بریم تهران کمک خاله فاطی اسباب کشی کنیم 4 شنبه رفتیم تهران و آرشارو که داغ بود و حالش بد بود بردیم دکتر هر روز با بابایی می بردیمت بیمارستان آزمایش خون ازت گرفتن گلم رگ دستتو پیدا نمی کردن  الهی من فدات شم که همش گریه می کردی.

خاله جون اسباب کش رد و رفت خونه جدیدش ولی آرشا ی حال یه گوشه خوابیده بود

خدارو شکر فقط ویروس بودو عفونت نبود عمر مامان همش بی باحال بودی شنبه صبح از تهران برگشتیم و گلم هنوز مریض بود دوشنبه  خاله فرشته زنگ زد که آرشا بی تابی میکنه سریع حسن جون آبردتو بردیمت دکتر دوباره دارو داد این بار گلم خیلی بهتر شد من 2 روز مرخصی گرفتم و پیش گلم بودم البته 3شنبه بعدالظهر به خاطر عروسی آزاده جون (دختر عمه بابا)رفتیم تهران آرشا گلم دیروز بهتر بودی وای که چقدر تو عروسی خوشحال بودی  و دست می زدی عروسی

 

خدایا ازت می خوام که آرشارو از تمام مریضیا حفظ کنی و خودت نگه دارش باشی

آمین

Orkut Scraps - Angels

دیروز 4 شنبه عروسی بودیم عروسی آزاده جون پارک ارم بود ما از ساعت 6 اونجا بودیم به حسن جون گفتم اینجا همه چی داره آرشارو سرشو گرم کن

آخر شب حسن جون گفت

آرشا برای اولین بار بردم باغ وحش

عمر مامان بابایی میگه

میمونارو خوشحال بودی میدیدی

پلنگ با تعجب نگاه می کردی

شیر وحشت کرده بودی از صداهاش

ماهی هارو دوست داشتی پرنده هارو دوست داشتی ....

حیف که مامانی نبود ازت عکس بگیره ایراد نداره دفعه بعد همگی با هم

 امروز صبح از تهران اومدیم تا رسیدیم بابایی آرشارو  با من رسوند و رفت سر کار الان گلم مهد و من سر کار

خدایا همگی مارو کنار هم برای همیشه نگه دار صحیح و سالم

آرشا جونم حسن جون و مامانی

متشکریم خدا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)