آرشاآرشا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

آرشا پادشاه زندگی ما

 

 

 

 

 

            

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

   

فونت زيبا ساز  فونت زيبا ساز                                                               

  فونت زيبا ساز فونت زيبا ساز  فونت زيبا سازفونت زيبا ساز فونت زيبا ساز  فونت زيبا ساز            

 

    

 

        

 

 

 

    فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز                  

  

                                 

 

اینم آلبوم عکسای گل من تا 1 سالگی آرشا  

 

بدون عنوان

سلام مامانی من حرفی ندارم فقط میتونم بگم شرمنده ام تنها حرفی که میتونم بزنم برا این همه تاخیرم تو وبلاگ این جمله است تمامی سدها را به بهانه بودن با تو میشکنم............. عمرم تنها بهانه زندگی من و بابا حسن الان و تو این لحظه که دارم بعد از تاخیر یکساله مینویسم 9 ماه از اومدنمون به جزیره میگذره و من  و بابا  و عشقم هر سه تا با هم و کنار هم و برای هم و به عشق هم زندگی می کنیم امروز 10 روزی میشه که من کارم تو دانشگاه درست شده و گلم  می ره مهد و حسابی عادت کردی به محیط مهد و مربیای مهد قول  دوباره عکساتو تو وبلاگ بذارم مامانی       ...
12 مهر 1393

آلبوم عکسای آرشا جون

  وای که این پسر ما شیطونو عاشق اینه که بره تو لباسشویی البته همیشه درش قفل و از برق کشیده است اینجا 6 مرداد و تولد مامان کیک تولد منو ببین چیکار کرده وای وای هیچی ازش نذاشت بمونه   گل شیطون من داشتم کیک درست می کردم این قاشق و از من گرفت و نذاشت کیک درست کنم   آرشا تا هندونه ببینه می گیرشو می خواد از زمین بلندش کنه اینجا مامانی کمک کرد برش داشت و قاچ کرد برات   شب که میشه من و بابایی و آرشا می خوابیم تو حال برقا همرو خاموش می کنیم تا آرشا خوابش ببره وای که شیطون آرشا                   &nbs...
2 تير 1392

آلبوم عکسهای خوشگل و مامانی آرشا جون تا 1 سالگی

                           سلام  اینجا عسهای کلوچه من هست  وای که چه ماهی تو مامانی  عکسهایی که ازشون خاطره دارم برات اینجا میذارم تا بزرگ شدی ببینی و بخونی هر عکست چه خاطره ای داره گلممممممم       این همه عکسهای گل من         عکسهای گلم این عکس شروع آلبوم گل من تو این وبلاگ ١ ماهگی   آرشا ظهر 15 آذر ساعت 11:8 اومد تو این دنیا سلام مامانی اینجا تو بیمارستا...
2 تير 1392

اومدن مامانی و بابایی از مکه

سلام گلم امروز ١ هفته است که مامانی و بابایی از مکه اومدن هفته پیش سرمون حسابی گرم بود بالاخره دوشنبه اومدو مامانی و بابایی از مکه اومدن .حدود ٤٠ روز شد آرشا هر روز که پا میشد میگفت مامان جون و باباجون نیستن می گفتم کجان مامان می گفت مکه از وقتی که معلوم شده بود دوشنبه برگشتشون میگفت دوشنبه میان . وای که چه روزایی بود شبی که مامان جون ساک سوغاتیارو باز کرده بودو آرشا داد میزد سوغاتی سوغاتی البته آرشا تو اون چند روز حسابی کلافه و خسته شده بود . همه مریض شدیم مامانی و بابایی ویروساشونو به همه دادن وهمه الان مریضن گلم گلوش درد می کنه بابایی از دیروز صبح  رفته تهران و شب می رسه دیروز با عمو محمود البته به قول گلم مموت رفت...
23 آبان 1391

آتلیه رفتن آرشا

سیام(سلام) مامانی خوبی؟خوشی؟سیامتی؟ دیروز گلمو بردن آتلیه گفتم تا هوا سرد نشده بریم عکس لختی ازت خاله بگیره ٣ مدل عکس ازت گرفت خاله ولی وای ی ی که خدا ٢ ساعت تو آتلیه با آرشا شیطون بودیم خدا نصیب نکنه دیگه کم آبردم مامانی  ولی آخرش کلی خندیدم ماکارونی درست کردم بردم برات اونجا آخرین عکست بود بزار عکستو بگیرم خودت  ببین و قضاوت کن بعدش رفتیم توپا رو دادیم عمو و رفتیم خونه یه راست تو حمام گلم اگه گفتی چرا ؟؟چون  شیطون من حسابی دیگه بوی ماکارونی می داد   ...
27 مهر 1391

سلام مامانی

گلم امروز صبح از تهران اومدیم با کلی خرید برا آرشا جون همه چی برا گلم خریدیم با کلی خرید برگشتیم وای که مامان دیروز قرار بود بریم باغ وحش و بعدالظهر بریم پیش دوستای مامانی خاله مریم و نیوشا و ساره ولی باغ وحش نشد بریم بعدشم دوستای مامانی اومدنو آرشا خواب خواب خاله ها زحمت کشیدن برات کلی کادو خریدن خیلی خوش گذشت به مامان. به آرشا که از صبح کلی خوش گذشت از بس شیطنت کرد کسی نیست بگه به من این گلم چرا اینقدر شیطون خدا آروم نداره شیطون و پر انرژی ...
22 مهر 1391

روز جهانی کودک مبارک

          ١٦ مهر روز جهانی کودک به همه کوچولوهای گلم از جمله شیطونک خودم آرشا جونم مبارک البته امروز ٢ روز گذشته و من به گلم تبریک می گم می دونم نتونستم مامانی معذرت می خوام سال دیگه جبران می کنم مامانی امروز می خوایم بریم تهران خونه خاله فاطی الان ساعت ٦ غروب و بابا گفته تا ٧ حرکت می کنیم گلم امیدوارم بهت خوش بگذره اگه خدا بخواد تصمیم داریم بریم باغ وحش فقط به خاطر تو البته عمو حامد می خواد ببرت سلمونی چون با عمو که میری ساکت میشینی و جیغ نمی کشی وای که آرشا چه کار می کنه وقتی عمه می خواد موهاتو کوتاه کنه وای ی ی ی ی ی ی کم کم باید حرکت کنیم به امید سفر خوب ...
18 مهر 1391

عکسهای خوشگل و مامانی امیر و حلیه جون

  من تو دنیا 1 پسر دارم که...... عاشقشم این عشق من تو دنیا 1پسر خاله و 1 دختر خاله داره که اونا عاشق عشق منن منم عاشق هر 3 تاشونم   اول از حلیه بگم که خدای مهربون 18 شهریور82 ساعت 9 شب حلیه جونو و مامانشو بهمون هدیه داد چرا؟ چون مامان فاطی  بعد از بدنیا آوردن حلیه حالش بد شد و خدا اونو دوباره به همه ما هدیه داد قربونش برم حلیس من(حلیه) اون شب تنها یه گوشه ساکت خواب بود و دکترا به مامانش کمک می کردن منم تو گوشش مرتب آیه الکرسی می خوندم الان دیگه گل من  میره کلاس سوم ابتدایی و اما امیر شیطون که هنوزم با شیطنتاش ... امیر محمد و خدا 28 بهمن 83 بهمون هدیه دا...
17 مهر 1391