آرشاآرشا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

آرشا پادشاه زندگی ما

عکسهای خوشگل و مامانی امیر و حلیه جون

  من تو دنیا 1 پسر دارم که...... عاشقشم این عشق من تو دنیا 1پسر خاله و 1 دختر خاله داره که اونا عاشق عشق منن منم عاشق هر 3 تاشونم   اول از حلیه بگم که خدای مهربون 18 شهریور82 ساعت 9 شب حلیه جونو و مامانشو بهمون هدیه داد چرا؟ چون مامان فاطی  بعد از بدنیا آوردن حلیه حالش بد شد و خدا اونو دوباره به همه ما هدیه داد قربونش برم حلیس من(حلیه) اون شب تنها یه گوشه ساکت خواب بود و دکترا به مامانش کمک می کردن منم تو گوشش مرتب آیه الکرسی می خوندم الان دیگه گل من  میره کلاس سوم ابتدایی و اما امیر شیطون که هنوزم با شیطنتاش ... امیر محمد و خدا 28 بهمن 83 بهمون هدیه دا...
17 مهر 1391

آمپول زدن آرشا

سلام گلم کلی خبر دارم اول اینکه ١٠ روز عمل کردم چشمامو عمل کردم  و چند روز خونه خوابیده بودم و گلمو نمی دیدم عسلم امروز اومدم سر کار الان ٢ روز حالت بد نمیدونم چی شده ؟ ولی دعا می کنم حالت خوب بشه. دیشب بابایی بردت دکتر آقای دکتر بهت آمپول داد اولین بار آمپول زدی الهی فدات شم  
2 شهريور 1391

خون اومدن سر آرشا

وای که دوباره یه اتفاق خیلی بد اما به خیر گذشت نمیدونم گلم این اتفاقا یعنی چی ؟ کار خداست؟ بی احتیاطی ما ؟یا خودت؟ البته به شیطون بودنت که شکی نیست خدا از دیوار می خوای بری بالا می گم مامان آخه از دسته مبل بالاتر که روی دیوار نمی تونی بری ناراحت می شی و بهت بر می خره خدا من که هر لحظه مثل دیونه ها از این ور به اون ور می رم دنبالش سرم دیگه گیج میره از بس می چرخم دنبالش ولی دیگه این اتفاقا چیه 5 شنبه که از سر کار اومدیم اول رفتیم خونه مامان بابایی که یه سر بزنیم به عمه که از مشهد اومده بود یه لحظه گلم اوفتادی از روی توپ و سرت خورد به لوله گاز وای می دونستم یه اتفاقی افتاد البته همه انکار می کردن که نخور...
14 مرداد 1391

زخمی شدن مامان و آرشا به دست آرشا

سلام گلم چی بگم و از کجا بگم از پیشونی خودم اول یا نه بزار از چشم خودت بگم اصلا بزار از اول تعریف کنم دیشب از راه ساعت ٨:٣٠ رفتیم خونه و نیم ساعت بعد افطار بود داشتم اول عوضت می کردم که سریع برمو افطاری برا بابایی درست کنم که یه باره دیده یه چوب(چوب جا حوله ایت )خورد وسط پیشونیم وای ی ی ی خدای مننننننننننننننننننن ننننننننننننننن پیشونیم باد کرده و اومده جلو هنوزم درد دارم این بلا مک بود سر من در آوردی رفتی سراغ صندلی آشپزخونه که یه باره با صدای جیغت با بابایی اودیم دیدیم پایه صندلی رفته خودره به چشمت خدا رحم کرد پشت چشمت زخم شده خدا آرشا کم شیطونی کن مامان آخه این چشمای قشنگت چه گناهی کرده حالا پیشونی من به کنار خود...
2 مرداد 1391

مریضی آرشا

گلم سلام اول بگم معذرت که صبح حواسم نبود رفتم که غذا رو بکشم تو تو اتاق من رو تختم بودی که یه باره صدای افتادنتو متوجه شدم صورتت زخم شده و من تازه قرمزیشو بعد از چند دقیقه دیدم مامان جون به قربونت بره که نجیبیو هیچی نگفتی الان ٣ روز مریضی فکر کنم رو دل داری البته همه می گن ویروس ولی فکر کنم رو دل کردی عشق من شبا پا می شی یه ١ ساعتی بیداری و دوباره می خوابی فقطم بابایی باید پیشت باشه  .  
22 تير 1391

بدون عنوان

گل من سلام سلام به عمرم که داره روز به روز شیطون تر می شه و مثل پیشو ها خودشو بعد از خراب کاریاش لوس می کنه . اول بگم آرشا عاشق بع بعیه بع بع از راه که می ریم خونه مامان جون خودت وسیله ای که جا مونده و من یادم رفته بذارم سریع بر می داری و می گی ماماش می دیش به منو اشاره می کنی که بذارمش رو شومینه آخه همه وسایلو جمع می کنم می ذارم اونجا بعد برا خودت دست می زنی .......... وای که لوستی چقدر پیشو من آرشا عاشق اینه که در یخچال   باز شه یه بار از پایین پا من مثل پیشو ها  می ره میشینه تو یخچال در خونه باز شه سریع  بره بیرون در آسانسور که باز میشه آرشا یه باره غیبش می زنه می گرد...
7 خرداد 1391