خون اومدن سر آرشا
وای که دوباره یه اتفاق خیلی بد
اما به خیر گذشت
نمیدونم گلم این اتفاقا یعنی چی ؟
کار خداست؟
بی احتیاطی ما ؟یا خودت؟
البته به شیطون بودنت که شکی نیست خدا از دیوار می خوای بری بالا می گم مامان آخه از دسته مبل بالاتر که روی دیوار نمی تونی بری ناراحت می شی و بهت بر می خره
خدا من که هر لحظه مثل دیونه ها از این ور به اون ور می رم دنبالش سرم دیگه گیج میره از بس می چرخم دنبالش
5 شنبه که از سر کار اومدیم اول رفتیم خونه مامان بابایی که یه سر بزنیم به عمه که از مشهد اومده بود یه لحظه گلم اوفتادی از روی توپ و سرت خورد به لوله گاز وای می دونستم یه اتفاقی افتاد البته همه انکار می کردن که نخورد ولی من دیدم که خورد و همین که بابا دستشو گذاشت پشت سرت پر خون شد بابا دستشو محکم گذاشت 5 دقیقه و نگه داشت کم کم خونش بند اومد موهات خونی بود بردمت بیمارستان که
پرستار هر چی گشت گفت من چیزی پیدا نمی کنم
هنوزم که 2 روزه گذشته چیزی کسی پیدا نمی کنه خیلی سطحی بود خدا رو شکر ولی خونریزیش زیاد بود
خیلی خدا بهمون رحم کرد