درباره مامانی و بابایی و پادشاه زندگی ما
سلام من مامان فهیمه هستم 25 سالم بود که با بابا حسن که 29 سالش بودآشنا شدم (86)من از وقتی درسم تموم شد رفتم سر کار و الان 6 سال کارمند کتابخونه هستم بابایی cng داره خیلی نجیب ساکت و آروم من خیلی دوستش دارم ما 3 سال بعد آذر 89 خدا یه فرشته بهمون داده یه فرشته فرشته ... آرشا خیلی آرومه گلم فقط می خنده البته اولا خیلی اخم میکرد منم ناراحت بودم که فقط اخم داره ولی الان هر وقت بهش نگاه می کنی می خنده پسر گل من بیشتر به باباش برده البته هر کی یه نظر می ده . &nb...
حکایتی خواندنی : گفت و گوی کودک و خدا
من که از خوندن این مطلب واقعا شرمنده شدم واقعا من اینقدر ارزشم بالا رفته و خودم قدر خودمو نمیدونم آرشا مامان عمر من تو یه فرشته ای و من نگهبان تو ای کاش من بتونم قدر تورو داشته باشم مامان بتونم اونطوری که شایسته است بزرگت کنم خدایا صبر و تحملی به من بده که تنها هدیه ای که من دادی با کمک بابایی بتونم ازش نگهداری کنم آمین گفت و گو کودک و خدا ادامه مطلب کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: “میگویند فردا شما مرا به زمین میفرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟” خدا...
طنز:درد و دل های کودک با پدر و مادر خود
آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه ، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید ! خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای دبی شیر شما هم مضر است!!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود! پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد! مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش " بول بول بول بول" می کند! زه...
قیمت
این داستان خیلی خیلی زیبا رو من از قسمت نظرات وبلاگ من یه مامانم برداشتم که توسط امیر نوشته شده بود... اینقدر جالب بود که حیفم اومد براتون نذارمش... بخونید .... نظرتون چیه؟ یک روز عصر پسر کوچولوی ما پیش مادرش که در آشپزخانه سرگرم پخت و پز بود ، رفت و نامه ای را که نوشته بود به او داد . مادر پس از خشک کردن دست هایش با پیش بند ، نامه را خواند ، مضمون نامه چنین بود : برای مرتب کردن منزل 500 تومان برای مرتب کردن اتاقم در طول هفته 1000 تومان برای رفتن به فروشگاه جهت خرید شما 500 تومان برای نگهداری از برادر کوچکتر 1000 تومان برای خالی کردن ظروف آشغال 500 تومان برای دریافت کارت صد آفرین از معلم 200 تومان کل بدهی 3700 توما...
9 ماهگی آرشا
سلام گلم امروز ١٥ مرداد و گلم ٩ ماهه شده عمر من دیروز همش زبونتو بیرون می آبردی و باهاش بازی می کردی امروز از صبح گذاشتمت خونه مامان جون دیشب مادر جون بابایی فوت کردو من از صبح اونجا بودم شما هم پیش مامان جون بودی مامانی دوست داره گلم از سر کار یه بوس آبدار میفرستم برات گلممممم ...
بلند شدن آرشا
مامانی به قربونت بره الان حسن جون زنگ زد گفت بیدار شدی می خواد ببرت خونه مامان جون عمرم این روزا دیگه تا سقف می بینه خوشحال می شه و میگه ب فدات شم عاشق اینی که بری تو اتاق خاله فرشته و فقط جیغ بزنی که بب بعدشم می ری که از تختش بالا بری . عمر مامان دیگه ٣-٤ روزه دست می گیره و بلند می شه می خوای از همه جا بالا بری .وای که دیگه باید تمام حواسا به آرشا شیطون باشه که یه بار از جایی نیفته گلم . دیشب بابا جون برات از مغازه ٢ تا کنترل تلوزیون آبرد یه طوسی یه مشکی گذاشتم جلوت دیدم مشکی برداشتی گلم از مشکی خوشش اومد دادم به خودت که دیگه کنترل خودمونو تو دهنت نکنی که میکروب دا...