وای که چه روزی بود
از کی بگم از چی بگم ؟؟؟؟؟وای نگو و نپرس....
از تل خاله فرشته ؟
از فرش مامان جون؟؟؟
یا از لباسای بابا جون ؟؟؟
وای خدای من الان ٢هفته است مامان جونو خاله فرشته رفتند تهران بابا جون برگشتو الان ١ هفته است ما رفتیم پیش باباجون از اول گفتم خدا به خیر بگذره...
دیروز یه لحظه حواسم نبود دیدم وای لاک خاله فرشته رو از رو میز توالتش بر داشتی و کوبوندیش رو سنگای حال زمین وای .......خدای من چه روزی ٢ ساعت تمام گریه می کردم و پاکشون می کردم حالا لاک به کنار شیشه استونو کوبوندی رو زمین و اونم شکوندی خدای من ......نگم بهتره بی خیال
حالا گنده کاریه آقا کم نبود مامانه آقا هم که من باشم امروز نوبتم بود خدای من هنوز بوی استون تو خونه فریاد می زد انگار این ٢ روز روز گریه منه ........
مثلا می خواستم لباسارو بشورم یه لحظه داغ شدم خدای من یکی دوتا سه تا ......همشون همشون .....هر چی لباس تو لباسشویی بود با یه لباس خودم که رنگ داده بود بهشون داغون شدن وای گریه گریه من چه کار کنم اونم لباسای باباجونو تا ظهر تو سفید کننده و لکه بر بودن بعد ٢ بار دیگه شستمشون دستام خدا الان که دارم می نویسم داره میسوزه سرم داره از بوی سفید کننده منفجر میشه فکر کنم مامان تو منو آه کردی خوبه دعوات نکردم مامان دیروز فقط خودم گریه می کردمو کاری بهت نداشتم نمی دونم چرا امروز این بلا سرم اومد/؟؟؟؟؟
وای که چه روزی بود خدای من این دو روز من که همش ناراحت بودم آرشا گل منم که به خاطر ناراحتی من ناراحت بود مامان به قربونت بره آخه شیطون من ....من چه کار باید بکنم ؟؟؟؟؟