آرشاآرشا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

آرشا پادشاه زندگی ما

گل من دوست دارم

  خیلی دلتنگم گلم خیلی...........     مـــاه مـن غــصه نـخور زنـدگي جــذر و ‌مـد داره دنــــيامـون يـــه عـــــالمه، آدم خــوب و بـد داره مــاه مــن غــصه نـخور مــــثل مــــاها فـــــراوونه خيلي کم پيدا مي‌شه کسـي رو حرفش بمونه مــاه مـن غــصه نـخور، گــــريه پــــــــناه آدماس تـــر و تــــازه مـوندن گـل،‌ مال اشک شـبنماس مــاه مـن غـصه نخور، زندگي خوب داره‌و زشت خـــدا رو چه ديدي شايد فردامون باشه بهشت مـــاه مـن غـصه نـخور، پــنجره‌مون بــازه هــنوز بـــاغـچه‌مون غــرق گـلاي عــاشق نــازه هــنوز ماه من غـصه نخور،باز داره فصل سيب مي‌شه مي&z...
15 اسفند 1390

امروز من کلی گریه کردم

وای خدای من، من امروز قاطی کردم .آرشا امروز کلی دسته گل آب داد ١فنجون چینی ١ در قندون . ١بشقاب شکوند البته من خودم میدونم مقصر خودم هستم که در کابینتارو با یه چیز محکم نمیکنم .خلاصه این بلا پسر ما با کلی دسته گل که از صبح زود بیدار شدو آب داد آخرش ساعت ١٢ خوابید مامان جون امروز حالش خوب نبود بابایی مونده خونه آرشارو نگه داشته وای که این شیطون مثل پیشوها خودشو همش لوس می کنه . شیطنت پشت شیطنت من موندم این همه انرژی از کجا می آد؟؟؟؟ تا بهش می گی بیرون از آشپزخونه تازه می خنده و می ره دوباره سراغ کابینتا تا فریاد من در می آد گریش می گیره .     ...
20 آذر 1390

آرشا جونم شب اول محرم 89 بدنیا اومد

                         دیباچه ی عشق و عاشقی باز شود               دلها همه آماده ی پرواز شود با بوی محرم الحرام تو حسین                        ایام عزا و غصه آغاز شود                            &...
10 آذر 1390

بدون عنوان

آرشا جونم 3 دندونه شده دندون سوم آرشا نیش زده مبارک مامان مبارک  الان من سر کارم امروز شنبه است 5 شنبه عروسی عمه جون بودو به خوبی خوشی تموم شد امروز رفتم مهد پرستارت دیگه نمیتونه بیاد منم  کلافه کلافه ام اصلا حالم خوب نیست ناراحتتم نمی دونم چه کار کنم گل خوشگل خودمو چه کار کنم؟حسابی دمقم .... مامان خیلی دوستت داره و نگرانت ولی نمیدونم چه کار کنم مامان       ...
23 مهر 1390

11 ماهگی آرشا گلم

                                                        سلام گلم کلی خبر جدید دارم خیلی سرم شلوغه گلم عروسی عمه هستو منم سرم شلوغ اول بگم گل من ٢ روز رفته تو ١١ ماه دیگه مرد شدی ١١ ماهگیت مبارک گل من میگم آرشا میگه ب(بعله)هر جای خونه باشی من صدات می کنم و شما جواب می دی ب  دیگه راحت اسم منو مامان جونو صدا می کنی ماما به حسن جونو باباجون می گی ب...
17 مهر 1390

بدون عنوان

همه خاطره های مردم چین از روز دوازدهم مه 2008 (23 اردیبهشت 87) تیره است اما آنان دیگر نمی خواهند وحشت خود در آن زمان را مرور کنند. زلزله زدگان فقط می خواهند لحظه های جاودان را به یاد بیاورند.نام های قهرمانان بی نشان ، معمولی هستند اما یادشان تا ابد در تاریخ چین باقی خواهند ماند. زندگی آنها در گذشته عادی بود اما پس از فاجعه سی چوان خیلی ها تبدیل به قهرمان شدند. شاید این دیگر برای خودشان روشن نباشد که چه کاری انجام دادند، اما حماسه هایی که آفریدند همگی مردم چین را تحت تاثیر خود قرار داده است.   وقتی گروه نجات ، زن جوان را زیر آوار پیدا کرد او مرده بود اما کمک رسانان زیر نور چراغ قوه ، چیز عجیبی دیدند. زن با حالتی عجیب ...
21 شهريور 1390

10 ماهگی آرشا

  وای که گلم یادم نبود بگم آرشا ١٠ ماهه شده ١٥ شهریور مامان نتونست بیادو بگه آرشا گلش رفته تو ١٠ ماهگی امروز ١٩ شهریور دیروزم تولد حلیه بود عمرم حلیه ٩ ساله شده . تولدت مبارک خاله جون   آرشا من الان دیگه می خواد منو صدا کنه که باهاش بازی کنم می گه داکی آرشا عاشق اینه که باهاش بازی کنی و براش صدا در بیاری بابایی که عاشق آرشا و سر و صداست وای که مامان من از دست خوابیدنت چه کار کنم تو خواب چهار دست و پا میره این طرف به اون طرف خونه چند شب پیش نصف شب دیدم نیستی ترسیدم و همه جارو گشتم آخرش دیدم رفتی زیر میز ناهار خوری خوابیدی شبا باید با بابایی دورت حصار بکشیم ...
19 شهريور 1390

خبرای جدید بعد از چند وقت

    سلام مامانی من اومدم گلم  امروز ١٧ شهریور و الان ٢ هفته است که مامان خیلی گرفتار بود خیلی. نتونستم یه سری به وبلاگت بزنمو بگم که ............. مهد رفتن آرشا مبارک مبارک گلم شنبه دقیقا ٢ هفته قبل خاله فرشته پرستاری که قرار شد بیاد تو مهد از آرشا جون نگه داری کنه وای ی ی ی ی خیلی مهربون هم سن خودم مامانی از گلم خوب نگه داری می کنه. هورا آرشا هر روز می ره پیش دوستاش تو مهد ستارگان روز اول یه کم  ناراحت بودی فقط ناراحت گلم  ولی الا دیگه دوست داری اونجارو گلم. عمر مامان تا می ریم می خنده و می ره بغل خاله فرشته .    مامان دیگه خیالش...
17 شهريور 1390

زمین بازی آرشا

سلام گلم حال و احوال شما؟؟؟ امروز گلم 29 مرداد و الان من سر کارم گلمو گذاشتم خونه مامان جون حلیه و امیر محمدو چند روزی هست با باباجون اومدن پیش ما چی می شه خونه مامان جون وای وای وای بیچاره مامان جون و خاله  شیطون من که امروز نتونستم درست لباسامو بپوشم بیام سر کار آخه نفس من چند روز که تا من از کنارش میام  گریه می کنه و می گه ماما ماما باید یک سره پیشش باشم پشت سر بابایی گریه می کنی می گی بابا ماما .قربونت برم دکتر می گه الان زمانی که منو شناختی و داری وابسته به ماما می شی .قربونت برم که پیشت نیستم از راه دور دیروز جمعه بود بابایی یه فکر خوب داد گفت که آرشا دیگه تو تختش(تخت پارکت) نمی خوا...
29 مرداد 1390